واژهی فضل در قرآن
کاربردهاي فضل در قرآن
کلمه فضل در قرآن کريم در مواردي به صورت مطلق و در مواردي با قيد الله (فضل الله) و قيد ربّ (فضلاً من ربهم» آمده که ميتوان براي «فضل الله» مصاديق زير را ذکر کرد:1. رزق و روزي خداوند در دنيا
خداوند متعال در سوره مزمّل ميفرمايد: «عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ». (5) مقصود از «فضل الله» چنانکه جمله «يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ» - که به معناي مسافرت است - بر آن دلالت ميکند، رزق و روزي در دنياست؛ زيرا مقصود از آن سفر تجارتي است نه جهادي؛ چون سفر جهادي در جمله بعد (يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) ذکر شده است و معناي آيه اين است که او ميداند به زودي گروهي از شما بيمار ميشوند و گروهي ديگر براي به دست آوردن فضل الهي [و کسب روزي] به سفر ميروند و گروهي ديگر در راه خدا جهاد ميکنند. پس به اندازهاي که براي شما ممکن است از آن تلاوت کنيد.خداوند متعال در سوره جاثيه ميفرمايد: «اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ». (6) مقصود از «مِن فَضْلِهِ» به قرينه بيان نعمتِ تسخير کشتي در دريا، ميتواند رزق و روزي الهي در دنيا باشد يا از جهت تجارت يا استخراج لؤلؤ و مرجان يا به جهت استفاده از گوشتهاي تازه حيوانات دريايي، چنانکه در تفاسير نيز اين مصاديق بيان شده است. (7) بنابراين معناي آيه چنين است: خداوند همان کسي است که دريا را مسخر شما گردانيد تا کشتيها به فرمانش در آن حرکت کنند و بتوانيد از روزي او بهره گيريد و شايد شکر نعمتهايش را به جا آوريد.
در آيهاي ديگر آمده است: «وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ». (8) در اين آيه نيز مقصود از فضل، رزق و روزي الهي است (9) و معناي آيه چنين است: از نشانههاي او خواب شما در شب و روز و تلاش و کوشش شما براي بهرهگيري از فضل پروردگار (تأمين معاش) است. در اين امور نشانههايي است براي آنان که گوش شنوا دارند.
خداوند متعال در سوره جمعه ميفرمايد: «فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». (10) برخي مقصود از «وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ» را طلب رزق و روزي بيان کردهاند. (11) ميتوان جمله «ذَرُوا الْبَيْعَ» و آيه بعد را که از رفتن به سوي تجارت در هنگام اقامه نماز جمعه نهي ميکند، قرينه بر اين معنا قرار داد؛ اگرچه احتمال طلب علم يا انجام کارهاي خير مثل عيادت مريض، تشييع جنازه، ديدار برادر ديني نيز ذکر شده است. (12)
به همينسان است فضل در آياتي که ميآيد: «وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». (13) به قرينه «يَبْخَلُون» ميتوان گفت مقصود از «مِنْ فَضْلِهِ» رزق و روزي دينوي است. «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ»، (14) در تفسير اين آيه از ائمه معصوم (عليهمالسلام) روايت شده است که اهل جاهليت هرگونه تجارت را در حج گناه ميدانستند. خداوند اين حکم جاهلي را بيارزش اعلام کرد و فرمود: گناهي بر شما نيست که از فضل پروردگارتان (و منافع) اقتصادي در ايام حج طلب کنيد. (15) همچنين امام صادق (عليهالسلام) در تفسير آيه فرمودند: «يعني الرّزق اذا احلّ الرجل من احرامه و قضي لنسکه فليشتر وليبع في الموسم»: (16) فضل پروردگار يعني رزق حلال. پس از آنکه فرد از احرام خارج شد و اعمالش را انجام داد، خريد و فروش کند. «إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (17) و «وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» (18) به قرينه «فقراء» و «عيلةً» ميتوان گفت مقصود از «مِن فَضْلِهِ» اموال و روزيهاي دنيوي است.
2. پاداشهاي افزون بر استحقاق در آخرت
قرآن کريم درباره سخنان بهشتيان ميفرمايد: «إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ * الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ». (19) در اين آيه قرار گرفتن در بهشتِ جاودان، به فضل خداوند نسبت داده شده است. پيش از اين گفته شد که معناي اصلي فضل، بخشيدن افزون بر استحقاق است؛ بنابراين ترجمه آيه چنين است: پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است؛ همان کسي که با فضلش ما را در اين سراي اقامت جاي داد که نه در آن رنجي به ما ميرسد و نه سستي و واماندگي.قرآن کريم درباره تلاوتکنندگان کتاب الهي و برپادارندگان نماز و انفاقکنندگان ميفرمايد: «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ»: (20) تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنان دهد و از فضلش بر پاداش آنان بيفزايد که او آمرزنده و شکرگزار است. همچنين خداوند متعال ميفرمايد: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ» (21) و «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ... * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ». (22) آيه حالات شهداي راه خدا را بيان ميکند و ميفرمايد آنان بهرهمند از رزق و روزياند و داراي حيات و زندگياند. همچنين آنان به سبب نعمتهايي که خداوند از فضل خود به آنان بخشيده است، خوشحالاند. ظاهر آيه اين است که اين نعمتها مربوط به عالم برزخ است نه قيامت، به قرينه: «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم» که بيانگر مجاهدان و شهيدان آينده است که هنوز به خيل شهدا نپيوستهاند. ذيل آيه، يعني عبارت «لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ» نيز تأکيدي بر اين پاداش است. در همين راستاست کلام الهي که ميفرمايد: «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ». (23)
در اين آيه از مغفرت و پاداش بهشت پهناور الهي به «فَضْلُ اللهِ» و «الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» ياد شده است و روشن است که بهشت جاودانه و ماندگار با نعمتهاي فراواني پاداشي است افزون بر استحقاق مؤمنان.
3. نبوت
يکي ديگر از مصاديق فضل الهي، اعطاي نبوت است. خداوند متعال در سوره جمعه پس از بيان نعمت بعثتِ پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»: (24) [اين نبوت] فضل خداست که به هر کس بخواهد ميبخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است. همچنين در سوره بقره آمده است: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ». (25) آيه درباره يهوديان است که به جهت حسادت و هواي نفس، نبوت پيامبر خاتم را نپذيرفتند؛ چون حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) از فرزندان اسماعيل بود و آنان ميخواستند پيامبر از بنياسرائيل باشد. (26)جمله «أَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ» دلالت دارد که مصداق «مِنْ فَضْلِهِ» وحي و نبوت است؛ چون فرموده است آنان به جهت حسادت يا ستمگري منکر شدند که خداوند آياتش را به سبب فضلش، بر هر کس که ميخواهد نازل کند. نزول آيات همان وحي و نبوت است.
به همينسان تفسير شده است کلام الهي که ميفرمايد: «مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ». (27) مقصود از خير که اهل کتاب و مشرکان دوست نداشتند نازل شود، وحي و نبوت است، چنانکه مقصود از رحمت نيز نبوت است. در حديثي از اميرمؤمنان و امام باقر (عليهماالسلام) نقل شده است مقصود از «رحمت» نبوت است. (28) زمخشري پس از آنکه کلمه خير و رحمت را به نبوت تفسير ميکند، مينويسد: جمله «وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» اشعار به اين جهت دارد که اعطاي نبوت از مصاديق فضل عظيم است، چنانکه خداوند متعال در آيه ديگر فرموده است: «انّ فضله کان عليک کبيراً». (29)
در آيهاي ديگر ميخوانيم: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُلْكاً عَظِيماً»: (30) آيا نسبت به مردم بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده حسد ميورزند؟ ما به آل ابراهيم کتاب و حکمت داديم و حکومت عظيمي به آنان عطا کرديم. در اينکه مقصود از «الناس» پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) است يا پيامبر و آلش يا عربهايند - به اعتبار اينکه پيامبر از ميان آنان مبعوث شده - آراي مختلفي وجود دارد. براساس هر سه نظر حسدورزيدن به پيامبر، مشمول آيه است و قرآن نبوت حضرت را از مصاديق فضل الهي معرفي کرده است.
4. فهميدن زبان پرندگان و برخورداري از تمام نعمتها
خداوند متعال در سوره نمل ميفرمايد: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوِتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ»: (31) و سليمان وارث داوود شد و گفت: اي مردم زبان پرندگان به ما تعليم داده شده و از هر چيز به ما عطا گرديد. اين فضل آشکاري است.5. حاضر شدن تخت بلقيس براي سليمان (عليهالسلام)
خداوند متعال ميفرمايد: «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ»: (32) کسي که دانشي از کتاب داشت گفت: پيش از آنکه چشم بر هم زني، آن را نزد تو خواهم آورد و هنگامي که [سليمان] آن را نزد خود ثابت و برقرار ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش کند که آيا شکر او را به جا ميآورم يا کفران ميکنم.6. همآوايي کوهها و پرندگان با تسبيح داوود (عليهالسلام) و نرم شدن آهن براي او
قرآن کريم در مورد نعمتهايي که خداوند به داوود عطا کرده است ميفرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً يَاجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»: (33) ما از طرف خودمان فضلي به داوود بخشيديم. [به کوهها و پرندگان گفتيم] اي کوهها و اي پرندگان با او همآواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد و آهن را براي او نرم کرديم.منظور از «أَوِّبِي مَعَهُ» ترجيع و بازگرداندن و همآوايي کوهها با تسبيح داوود (عليهالسلام) است؛ به دليل اين کلام الهي که ميفرمايد: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ * وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ»: (34) ما کوه را مسخر او (داوود) ساختيم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبيح ميگفتند. پرندگان را نيز دسته جمعي مسخر او کرديم و همه اينها بازگشت کننده به سوي او بودند. در نتيجه اين احتمال که گفته شده مقصود از «أَوِّبِي» سير کوهها همراه حضرت داوود است، چنانکه «تأويب بالنّهار» به معناي سير کردن در روز است، (35) با آيه بالا سازگاري ندارد؛ علاوه بر اينکه قيد «يُسَبِّحْنَ» ميفهماند که مقصود همراهي در تسبيح است.
پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 508.
2. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، 476.
3. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 10، ص 281.
4. محمدحسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 9، ص 106-107.
5. مزمّل: 20.
6. جاثيه: 12.
7. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 28، ص 225. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 161.
8. روم: 23.
9. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 8، ص 242.
10. جمعه: 10.
11. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 30، ص 9.
12. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 435.
13. آل عمران: 180.
14. بقره: 198.
15. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 527.
16. محمد بن مسعود عياشي؛ تفسير العياشي؛ ج 1، ص 96، ح 262.
17. نور: 32.
18. توبه: 28.
19. فاطر: 34-35.
20. همان، 30.
21. نساء: 173.
22. آل عمران: 169-171.
23. حديد: 21.
24. جمعه: 3.
25. بقره: 90.
26. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 314.
27. بقره: 105.
28. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 344.
29. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 175.
30. نساء: 54.
31. نمل: 16.
32. همان، 40.
33. سبأ: 10.
34. ص: 18-19.
35. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 597.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}